ردپا ..
ردپای آدم های رفته ی زندگیمون
هیچوقت از قلب مون پاک نمیشه ..
میرن و میان
میگذرن
اما ردشون میمونه
تو رو دیدم
از اون لحظه به بعد هی از خوشگلیا و خوبیات گفتم
معمولا همه میگن: عاشقی اینطور میگی
اما من مثل یه آینه بودم!
با هم رو به رو شدیم وُ من
همه ی خوبیات رو تو حرفام بازتاب کردم و نشون دادم؛
وقتی رفتی وُ با حرفای سنگینت از رو قلبم رد شدی،
تکه تکه شدم
اما من هنوزم خودمم،
هنوزم آینه مُ خوبیا و خوشگلیات رو نشون میدم،
فقط بیشتر از قبل،
چون الان چنتاااا آینه م ..
👤آی صوره
میدانی ترسو بود!
دوستم داشت اما هیچ وقت “جرات” نداشت به زبان بیاورد!
یک نفر!
یک نفر مسبب این جنایت بود
آمده بود دستش را گرفته بود!
وارد رابطه اش کرده بود…
زخمی شده بود!
مصدوم بود!
درست مثل ورزشکاری که آسیب میبیند
و دیگر نمیتواند به ورزشی که دوست دارد ادامه دهد
دیگر نتوانست مثل قبل عاشق شود
ترسیده بود!
دست و پایش شکسته بود!
“عشقش” را دست و پا شکسته ابراز میکرد
گناهی نداشت میدانم!
تو فکر کن یک نفر در کودکی تا دم غرق شدن میرود اما زنده میماند
ولی تا آخر عمر نسبت به آب فوبیا پیدا میکند
به “فوبیای عشق” دچار شده بود!
میدانی!
او فقط یک مجروح بود…
و من میان این همه علاقه ام برایش فقط یک “طبیب دلسوز” بودم!
👤زهی حیدری