در من توان از تو گذشتن
نبود و نیست…!


در من توان از تو گذشتن
نبود و نیست…!

👤 طاهره اباذری هریس

 

معشوق من! همیشه به یاد تو عاشقم
تو نرگسی برایم اگر من شقایقم
بر روی موج گرم نگاهت دلم نشست
بی بادبان و ناخدا شده انگار قایقم
چندیست در نگاه تو حرف از گذشتن است
در خواندن کتاب چشم تو استاد و حاذقم
گفتی که سرنوشت ما گذشتن و دوریست بعد از آن
خشکیده شد تمام ثانیه ها و دقایقم
با بغض در گلو به تو گفتم نرو!بمان!
گفتی که من بر این جراحت پردرد فايقم
قسمت نشد به بر کشمت لحظه ای ولی
من بیش از این برای یک نفس آغوش لایقم
ایستگاه آخرست و وقت خداحافظی شده
پایان را ما رسیده و آغاز هق هقم.

👤 هادی جمالی حقیقی

فکرت ستون زندگی ام را خراب کرد
یک عمر روزگار مرا بی حساب کرد
دیگر رمق نمانده برایم بایستم
پاییز برگ فال مرا انتخاب کرد
افکار من همیشه به بن بست می رسد
نفرین به آنچه طالع من را سراب کرد
لعنت به این غروب که تکرار می شود
دل را اسیر پیچ و خم اضطراب کرد
تعبیر خوابهای شب من سپید نیست
گویا که صبح ، از نفسم اجتناب کرد
اینک بجز گذشتن و رفتن مجال نیست
باید برای حادثه ، دل را مجاب کرد
دیگر صدای ندبه و عجزم نمی رسد …
وقتی خدا شنید و دلم را جواب کرد …

👤 سید مهدی نژاد هاشمی