سر پیری ام اگر معرکه گیری باشد
من تو را
باز تو را
باز تو را
باز تو را میخواهم 🙂


سر پیری ام اگر معرکه گیری باشد
من تو را
باز تو را
باز تو را
باز تو را میخواهم 🙂

 

تُلُپ تُلُپی که می شنوی
صدای قلب من است
بالاخره عشق
بعد از سالها
آمده
در را می کوبد
گفتم
دم پیری معرکه گیری
دلم گفت آمده و هیچ کارش هم نمی توان کرد
و………
ثانیه های عبور
تند می دوند،هیچ لحظه ای توقف ندارند
عمرِمرا برپشت سواروشتابان ره سوی دیارباقیست
و من بعد از حمله ی نگاهش
شیفته اش شدم
اگر آفتی نزنند این ملخها
گندمزار زندگیم را
برداشت خواهم کرد
خوشه خوشه اش کوبیده
با آسیاب آبی چشمانش
خرد و…….
نان زندگی خوش خوراکی
تهیه خواهم کرد
من و او
سر یک سفره
میل
خواهیم کرد
***********
حس می کنم ،دوستش دارمممممممممممممممم

 

👤 مصطفی فخاری