این سفر همچو سفرهای دگر صائب نیست
بار هستی ز خود انداخته می باید رفت

 


این سفر همچو سفرهای دگر صائب نیست
بار هستی ز خود انداخته می باید رفت

 

چه بسيار بيماران و دردمنداني که تو با دست و پنجه ات از آنان پرستاري کردي و آنان را ياري نمودي؟ و مي خواستي بهبود يابند و از پزشکان برايشان دارو مي طلبيدي بامدادان که دارويت آنان را بهبودي نداد و گريه ات براي آنان سودي نداشت و ترست فايده اي نبخشيد و آنچه خواهانش بودي به تو نرسيد و تو با تمام نيرو و قدرت خود نتوانستي مرگ را از آنان دور کني دنيا براي تو حال آنان را مثال زد و با گورهايشان گور خودت را به رخت کشيد!
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
نهج البلاغه، حکمت 131

 

اگر در خلوت نور خدا نیست
تو را دردی بود کانرا دوا نیست
خدا در هر دل بیگانه پیداست
ولی بیگانه با او آشنا نیست
یکی گفتا که ایزد در
کجا هست
بدو گفتم که ای غافل کجا نیست
فروغش در دل روشن هویداست
ولیکن تیره دل گوید خدا نیست
مگر رخسار خود روشن توان دید
در آن آینه کاندر وی صفا نیست
تو خود در جبر صاحب اختیاری
که هر پیشامدی کار قضا نیست
به سعی خود توکل را در آمیز
که راه چاره تنها
سعی ما نیست
نصیب زرپرستان زردرویست
نشان روسپیدی در طلا نیست
عجب دردی بود دنیا پرستی
که درمانش به قانون شفا نیست
بیا ای خواجه دنیا را رها کن
وگرنه جانت از چنگش رهانیست
به درویشان دلی تابنده دادند
که یک دانگش نصیب اغنیا نیست
چه آتش ها که در کاخ
ستم ریخت
مگو دیگر اثر در ناله ها نیست

 

👤 مهدی سهیلی

 

تیم هنری زمیم