ای بر پدرت دنیا

آهسته چه ها کردی!

بخشی از دکلمه صحنه از علیرضا آذر


لبخند مرا بس بود، اغوش لهم میکرد
ان بوسه مرا میکشت ، لب منهدمم میکرد
ان بوسه و ان اغوش ، قتاله و مقتل بود
در سیر مرا کشتن، این پرده ی اول بود
تنها
سر من بین این ولوله پایین است
با من همه غمگین اند، تا طالع من اینست

در پیچ و خم گله ، یکبار تورا دیدم
بین دو خیابان گرگ ، هی چشم چرانیدم
محض دو قدم با تو ، از مدرسه در رفتم
چشمت به عروسک بود ، تا جیب پدر رفتم
این خاصیت عشق است ، باید بلدت باشم
سخت است ولی ، باید در جذر و مدت باشم
هرچند که بی لنگر ، هرچند که بی فانوس
حکم انچه تو فرمایی ، ای خانوم اقیانوس
کشتی و گذر کردی ، دستان دعا پشتت
بر گود گلویم ماند ، جا پای هر انگشتت
از قافله جا ماندم ، تا هم قدمت باشم
تا در طبق تقسیم ، راضی به کمت باشم
آفت که به جانم زد ، کشتم همه گندم شد
سهم کم من از سیب ، نان شب مردم شد

ای بر پدرت دنیا
اهسته چه ها کردی

بین من و دیروزم ، مغلوبه به پا کردی
حالا پدرم غمگین ، مادر که خودازار است
تنهای بی رحمم ، زیر سر خودکار است
هرشعر که چاقیدم ، از وزن خودم کم شد
از خانه به ویرانه
از خانه به ویرانه
از خانه به ویرانه
تکرار سلوکم شد
زیر قدمت بانو
دل ریخته ام
برگرد
از طاق هزاران ماه
اویخته ام
برگرد

هرچیز به جز اسمت ، از حافظه ام تف شد
تا حال مرا دیدند ، سیگار تعارف شد
گیجی نخ اول ، خون سرفه ی اخر شد
خودکار غزل رو کرد ، لب زهر مکرر شد
گیجی نخ دوم ، بستر به زبان امد
هر بالش هر جایی ، یک دسته کبوتر شد
گیجی نخ سوم ، دل شور برش میداشت
کوتاهی هر سیگار ، با عمر برابر شد
گیجی نخ بعدی ، در اینه چین افتاد
روحی که کنارم بود ، هذیان مصور شد
در ثانیه ای مجبور ، نبض از تک و تا افتاد
این گونه مقدر بود ، اینگونه مقرر شد

ما
حاصل من با توست ، قانون ضمیر این است
دنیای شکستن هاست ، ما جمع مکسر شد
سیگار پس از سیگار، کبریت پس از کبریت
روح از ریه ام دل کند ، درمتن شناور شد
فرقیکه نخواهد کرد در مردن من
تنها با ان گره ابرو ، مردن علنی تر شد
یک گام دگر مانده ، در معرض تابوتم
کبریت بکش بانو ، من بشکه ی باروتم

هرکس غم خود را داشت ، هرکس سر کارش ماند
من نشعه ی زخمی که ، یک شهر خمارش ماند
چیزی که شکستم داد ، خمیازه ی مردم بود
ای اطلس خوابالود ، این پرده ی دوم بود
هرچند تو تا بودی ، خون ریختنی تر بود
از خواهر مغمومم ، سیگار تنی تر بود
هرچند تو تا بودی ، هر روز جهنم بود
این جنگ ملال اور ، برعشق مقدم بود
هرچند تو تا بودی ، ساعت خفقان بود و
حیرت به زبان بود و ، دستم به دهان بود و
چشمم به جهان بود و  ، بختک به شبم امد و
روزم سرطان بود و  ،جانم به لبم امد
هرچند تو تا بودی، دل در قدحش غم داشت
خوب است که برگشتی ، این شعر جنون کم داشت
..

👤علیرضا آذر

 

 

تیم هنری زمیم