تو نمیتونی رو هیچکس جز خودت حساب باز کنی!


 

صرف امشب باز بعد از تو اسمان مهتاب می کارد

چشمه ی تاریک تنهایی پیکرم را اب می کارد

می شود فردا تو برگردی می شود من باز برگردم

در بهار گیسوانت باز گل کنم نقش دگر گردم

می شود اغاز ما اینجا : نقطه ی پایان غم باشد

می شود بار دگر یکشب گردن ما روی هم باشد

خسته ام اینجا زمین خالی است اسمان تصویر غم دارد

ماه من ! حس می کنم بی تو زندگی یک چیز کم دارد

خواب می بینم تو می ایی من پر از پرداز نو با تو

می شگوفم شعر نو در خویش یک جهان اواز نو با تو

می شود فردا تو برگردی فال من بر تخت بنشیند

آه یارم ! یار خوشبختم !! قسمتم در بخت بنشیند

می شود فریاد زد این بار عشق فردای دگر دارد

عشق افسون تبسم نیست عشق معنای دگر دارد

 

تیم هنری زمیم