بعد تو کلبه ی دل غمکده ای تاریک است


تو که رفتی همه ی خاطره هایم پژمرد
نه تو دیگر هستی
نه نگاهی که در آن دلخوشی ام سبز شود

بعد تو کلبه ی دل غمکده ای تاریک است

قفسی سرد پر از تنهایی
و به اندازه ی تنهایی من طولانی
که تب ثانیه اش در غم فردای دگر می گذرد
و تو امروز چه مستانه به من می خندی
به نگاهم که شتابانه تو را باور کرد
« و به افسونگری چشمانت
که مرا سوخت و خاکستر کرد»
* * *
باز در زیر و بم ثانیه ها
که نفس مویه کنان میمیرد
ناله ات باز به گوش دل من می پیچد
و به اندوه صدایی که به من می گوید
من تو را باز به مهمانی عشق ابدی خواهم برد
کاش می شد از عشق در رگ ثانیه ها
نفس تازه دمید
کاش سهم من از این ویرانی
سایه ای خسته و زانو زده بر خاک نبود . . .

👤 محمد رضا دشتی

در عشق خدا سوز است و لذت
در عشق خدا نور است و لذت
در عشق به حق آغاز است و لذت
در عشق به حق نماز است و لذت
در عشق به او دعا است و لذت
در عشق به او حیاء است و لذت
در عشق به یار ساز است و لذت
در عشق به یار ناز است و لذت
در عشق خدا شرم است و لذت
در عشق خدا رقص است و لذت
در عشق به او مرگ است و لذت
در عشق به او حی است و لذت

در عشق به حق سود است و لذت
در عشق به حق حور است و لذت
در عشق خدا گنج است و لذت
در عشق خدا وجد است و لذت
در عشق به او بال است و لذت
در عشق به او یار است و لذت
در عشق به حق راز است و لذت
در عشق به حق نیاز است و لذت
در عشق به یار کام است و لذت
در عشق به یارنام است و لذت.

👤 حامد حشمتی

تیم هنری زمیم