جوری زندگی کن که داشته باشی!


جوری زندگی کن که داشته باشی!

 

این زندگی است
اگر خوب , اگر بد
باید ساخت , باید رفت
باید گذشت , باید شکست
زندگی لحظه ی پرپر شدن این دنیاست
دل نباید بست
کوله بار سفر را باید بست
انتهای ان بی انتهایی ست
اخر ان جاده ی تنهایی ست
اولش لحظه ی شور و هوس است
اخرش تجربه ی یک دنیا ست
وسطش نا معلوم
زاویه اش با ما است
یا که ان هم نا معلوم
زندگی یک شور است
از ازل تا به ابد
زندگی وسعت یک دنیا است
وسعتش محدود است
اولش با او بود
اخرش با بالاست
اولش ادم و حوا بودند
اخرش نا معلوم
این زندگی است

 

👤 حامد علیمیرزایی

زندگي چيست؟
رمز و رازي به هم پيوسته . .
يا اميدي به نگاه خسته؟
زندگي معني آن فاصله هاست.
گذر از راه درست بهر خداست.
زندگي رنگ گل باغ خيال است.
رفتن . . . . تا رسيدن به وصال است.
زندگي بوي گل گيلاس هاست.
خوردن سيب توي باغ باباست.
شايدم ؟
قطره اشكيست . . . . . .
كه دركنج نگاه دل عاشق پيداست.

 

👤 امير سرآباداني
بدور از هياهوها
سكوت كردم
سكوتي ژرف.
مانند پاييز پوست انداختم
وبه مانند نوزاد دوباره متولد شده
عريان شدم.
ولبخند زنان به جشن نور رفتم.
ترانه هاي عاشقانه وعارفانه دلم را
گوش دادم.
در عطشي چهل ودو ساله
رنگين كمان متولد شده
در لحظه ها را
پياله پياله
ولحظه لحظه
با چشم دل نوشيدم.
دست افشاني مي كردم
ودر ميان باران رنگين كمان ها
با كودكي زيبا ومهربان
بازيگوشي مي كردم.
او دست مي زد
ومن مي رقصيدم
وهر دو حظ مي كرديم.
درب زنگار بسته دلم را
شكستم.
حصارهاي بلند دلم را
ويران كردم
وتمام عزيران اسير را
آزاد ورها كردم.
دلم را دشتي فراخ ساختم
ووسعتش را
براي حضور مهمانان
سياه وسفيد مهيا كردم.
كلاغ ها بال در بال قوها
در آسمان دشت پرواز مي كردند
ومن باجان دل
به زيباترين آهنگ زمان
قارقار دلنشين كلاغ ها
گوش دادم.
خيره در زيبايي ها بودم
فوق العاده بود
ومرا به وجدمي آورد.
در عمق سكوت
ودر اوج خيرگي ها
از من رهانيده شدم
وبه مانند ذره اي
در پيكره عظيم
ما
جاي گرفتم.
زندگي را
در پس سكوت چشيدم.
سكوت …..
👤 رضا قنواتي(جنوبي)