صدای پای قاصدک می آید


صدای پای قاصدک می آید
خبر بی وفایی و کلک می آید
می بینم از دور مهربانی را
مهربانی کجاست، کی کمک می آید

دست های رنگی بی خواب است
شب نشسته پیش او مهتاب است
چشم ها آسمان می خوانند
دل برای رسیدن چه بی تاب است

با محبت سقف دل بر پا شد
عشق تابید، آب و گل زیبا شد
رسم شد آفتاب طلا در دفتر
آبی، نگاه آسمان و دریا شد

باید روم به هر بهانه آغاز شوم
خالی شوم دوباره پر نیاز شوم
دستی مرا به سوی تو پرواز می دهد
باید پر دوباره باز پرواز شوم

ای ابر های زمان که در گذر همچو باد می رانید
هر سو پر دل را چو بیگانگان و یاد می رانید
این کوتاه فاصله را زمین زخم زیر پایم شد
هر که خورد از این سفره کم و زیاد می رانید

نور ماه بر پرده افتاد گل های سرخ، سرخ تر شده است
چشم هایم از درد های نهان دوباره، تر شده است
فردا پایه تخته سر کلاس او دوباره عشق می پرسد
این دلم ز درس بی انتهای او، چقدرش ز بر شده است

امشب دل ماهتابم، آفتاب را هوای دیدن کرده
سیب های رسیده ی آسمان را نشان چیدن کرده
دست هایم برای رسیدن به آسمان کوتاه است
این دل سنگینم هوایش هوای پریدن کرده

👤 سجاد سیفی