من می‌روم
و کلید این خانه دلگیر را


من می‌روم
و کلید این خانه دلگیر را
زیر هیچ گلدانی نخواهم گذاشت
دلتنگ که شدی، آمدی نبودم؛ نگرد!
باران، هرگز شبیه آنچه بود
به آسمان بر نمی‌گردد…

👤 معصومه صابر

 

باران چوبارش می کند
حس را نوازش می کند
ذوقی بیاید پر ز شوق
که عشق خواهش می کند
انقدر رقیق گردد هوا
که روح می گردد رها
اکسیژن پاک و تمیز
هدیه شود بر ریه ها
از مهربانی اسمان
گرددپراز رنگین کمان
یارعشق نوازی می کند
با ما بازی می کند
بنگر ز مشک اسمان
باران ببارد بی امان
باران اگرپرمایه است
چون اندرونش ایه است
ساغرها پر گشته است
پرازمی ودرگشته است
من نیزسرمست و خراب
از بارش باران و اب
پاک می شودگردوغبار
ازهررخ غمگین و زار
احساس چنان پراشتیاق
گردد روانه سوی باغ

الاله ها اندر قنوت
حس می کندانجا سکوت
باردزگلهااشک دشوق
بلبل بیایدروی ذوق
کویک خبراز هرزه ها
لبریزگشته سبزه ها
ازلاله هااز یاسها
ازنرگس و ریواسها
از مریم وازاطلسی
از پیچک دلواپسی
ازعطر رزهای قشنگ
از رزهای رنگ رنگ
ای بارش خوب بهار
بر حس من دائم ببار
حس هرچه نمناک می شود
ازغصه ها پاک می شود
جان می شود پراز شرر
تا پای گیرد یک اثر
پیداشود سهراب ناب
ان شاعر گلها و اب
احساس خودگویدفروغ
عاری زهرگونه دروغ
باران چوبرنیمادمید
شعر نوش امد پدید
باران چوریخت براخوان
زخم تن او شد عیان
من فکر بارش می کنم
بارش خواهش می کنم

👤 سید صدیف موسوی

تیم هنری زمیم