نیست گاهی، هیچ راهی
جز به شاهی رو زدن!
با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن…

 


نیست گاهی، هیچ راهی ، جز به شاهی رو زدن!

با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن

ظهرِ گرما، صحن سقاخانه می چسبد چقدر

ضامن آهو شنیدن، بعد از آن «یا هو» زدن

در شلوغی‌ها دو تا آرنج خوردن بی‌هوا

مست چون جامی، به دیگر جامها پهلو زدن

آری آداب خودش را دارد این جا عاشقی

جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن

امتحانی کن، ببین اینجا چه حظی می‌دهد

یاعلی گفتن به وقت دست بر زانو زدن

شمع‌ها ! نجوای با خورشید می‌دانید چیست؟

اشک‌های بی‌صدا باریدن و سوسو زدن

هفت دوری نیست حج ما فقیران، این طواف

دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن

بیت هشتم هدیه‌ای از سوی قم آورده است

بوسه بر درگاه تو از جانب بانو زدن

بد کشیدم طرح خود را چیز دیگر شد، ببخش

دست و دل لرزیده وقت طرح این آهو زدن

👤 قاسم صرافان

 

در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دل‌شکسته بُوَد بی‌نصیب نیست

عطری که می‌وزد به فضا در حریم قدس
چون عطر یاس و یاسمن و عطر سیب نیست

اینجا که می‌رسی نفست تازه می‌شود
دلداده می‌شوی و دلت بی‌شکیب نیست

بازار عاشقی و محبت همیشگی‌ست
این رسم جاودانه در این‌جا عجیب نیست

آب حیات، آب شفا دارد این حریم
این خطّه را نیاز به ناز طبیب نیست

اینجا دعا به اوج تمنّا رسیده است
اینجا دمی به جز دم «اَمّن یجیب» نیست

هرکس به گوشه‌ای به نیایش نشسته است
سنگ صبور این همه دل جز حبیب نیست

اینجا پر از هجوم صدای ملائک است
اینجا صدای هیچ غریبی غریب نیست

👤 وجیهه کلیدری

تیم هنری زمیم