وقتی می گویی نرو
از آن گاه که می گویی بیا
بیشتر دوستت دارم


وقتی می گویی نرو
از آن گاه که می گویی بیا
بیشتر دوستت دارم

نمی دانم و هرگز هم نخواهم فهمید

« نرو »

از

« بیا »

چرا این گونه غمگین تر است !

👤 حسن آذری

 

نرو بمان هنوز
بمان دلم نرفته تنگ میشود
نرو،بمان صدام بزن
بشین پشت میز
یه کم قهوه میل کنیم
ببین فال مان میان قهوه چیست؟
نرو،بمان هنوز
بمان تالحظه های آخرم
بزار به عمق آغوشت از این جهان برم
بمان تا درمیان برگ های پاییز،
میان این پیاده رو،
به لذت قدم زدن کنارتو،
به عمق فاجعه،به حرف تو،به گوش من
بگو که سرتاپا به تو گوش میدهم
نرو بمان هنوز
بمان ولحظه یی کنارمن بشین
بزار که غرق در عمق حرف تو بشم.
بیا به هم زنیم پیاله وپیاله ها
بیا به هم زنیم نظم این جهان را
بیا قدم زنان غریبگی نکن
بشین کنار من یه کم کنار من بمان.
نرو بمان هنوز
بمان و شعری از گذشته ها بخوان
بخوان از آن خاطرات مشترک میان مان
بخوان که شاد بودیم و برای هم
بخوان یک غزل،بخوان شعر نو
بخوان به سبک من،به رنگ چشم تو
بخوان ازین سرنوشت شوم
بخوان که مرگ من ز راه رسید
ولی نرو…
نرو بمان هنوز
بمان…نشد،نماندی و تو رفتی از کنارمن
تمام التماس من تباه شد
گذشتی از تمام التماس من
و رفتی در کنار دیگری
و حال که در کنار او دل خوشی،
نیا،بمان هنوز…

👤 عبدالحمید علی خوشی

تیم هنری زمیم