پاییز شد که خاطره ها دوره ام کنند
فصل خزان، محاکمه دوره گرد هاست…


پاییز شد که خاطره ها دوره ام کنند
فصل خزان، محاکمه دوره گرد هاست…

👤 فرامر عرب عامری

یک گل یاس به بالین چمن
ماهی سرخ به حوض است و من
سرخوش از یاد تو افتادنم اندر دل شب…
پر این پروانه عاقبت سوخته در شعله شمع
شمع هم اشک کنان که چه شد برسر من
تو ولی مست د ر اندیشه این دنیایی…
راه پر پیچ و گذر ، هوس بوی لطافت در سر
عاشق لمس تن این خاکم
عاشق نم نم باران و تگرگم در باد
دلخوشم با خبر غرش رعد و فریاد
روح من تازه نفس می گیرد
سوی این آبی دریای نگاهت ، هیهات
خسته از تابستان، خسته از دوری وصل باران
فصل پاییز ولی حس غریبی دارد
لحظه پر شدن عطر طراوات در صبح
حس دوری از دوست
یاد آن پای دوان تا مکتب
یاد آن روز به خیر
که بودم فارق از اندیشهء عاشق بودن
یاد آن روز به خیر…

👤 سید ایمان جنانی(مهرآیین)