کاش با پروانه های باغ عشق

میشد از پس کوچه ها پرواز کرد

 


 

کاش با پروانه های باغ عشق

میشد از پس کوچه ها پرواز کرد

کاش میشد در قنوتی بی ریا

ناله ی امن یجیب آواز کرد

کاش میشد همچو نایی در نی ای

کهنه زخم عاشقی را ساز کرد

یا شبیه نوری از یک روزنه

چهره ی محبوب خود را ناز کرد

کاش دل فرمان نمیداد عشق را

باید از اعماق جان ابراز کرد

کاش میشد با تمام شعر ها

در میان قلب ها اعجاز کرد

کاش با خورشید صبح از پنجره

چشم ها را میشد از نو باز کرد

کاش میشد حرف های کهنه را

در میان سینه همچون راز کرد

کاش میشد ابتدای شعر را

با حضور نام تو آغاز کرد

 

👤 مرتضی حیدری

کاش میشد یک شبی ارام خفت

درد دل را با سکوتی ژرف گفت

کاش میشد قاصدک بود و پرید

عاشق حس نسیمی شد رهید

کاش میشد لذت پرواز را

روی بال یک کبوتر در ربود

کودکی شد بیخودانه جیغ زد

ریخت پاشید هرچه قانون هست ونیست

کاش میشد ساز زد

درکنار عاشقی درراب زد

کاش میشد در همایون کوک کرد

پنجه های بیقراری در شب مهتاب زد

کاش میشد…….

کاش میشد آینه ها را شکست

فاصله این خط دور از عشق را

با خنجری آرام کشت

کاش میشد آب شد آبی زلال

روی برگی صاف لغزیدو جهید

کاش میشد ساده زیست

صادقانه حرف زد

قلبمان این کودک معصوم را

با مدادی رسم کرد

کاش میشد

👤 یاسر خورشیدی

 

تیم هنری زمیم