کسي که محو تو مي شد مرا لگد مي کرد

زمين شناس حقيري تو را رصد مي کرد
به تو ستاره ي خوبم نگاهِ بد مي کرد
کنارت اي گلِ زيبا،  شکسته شد کمرم
کسي که محو تو مي شد مرا لگد مي کرد
تو ماه بودي و بوسيدن ات نمي داني…
چه ساده داشت مرا هم بلند قد مي کرد
بگو به ساحل چشم ات که من نرفته چطور
به سمت جاذبه اي تازه جذر و مد مي کرد؟!
چه ديده ها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعده ها که دل من نديده رد مي کرد
کنون کشيده کنار و نشسته در حجله
کسي که راه شما را هميشه سد مي کرد

کاظم بهمنی

زمیم