یه روزی همه ی این راه هایی که با دل میریم رو
باید با عقل برگردیم!


یه روزی همه ی این راه هایی که با دل میریم رو
باید با عقل برگردیم!

ماندم میان عقل ودل ،حیران و ویران تر زدل
عقلی برای زندگی، گامی به سوی بردگی
عقلم مرا حد میزند ،قلبم به سوی عاشقی
هر دم مرا سر میزند

دیوار وهمی دارد این….
سمت جنونی دارد این …..
من عاقل و دل بی صدا
بی شک ندایی دارد این ….
دل بی گناه و عقل من
منطق بسازد جای دین
دریا ی دل طوفانی است
بحر جنون بی ساحل است
بزم دلم خالی زاسرارنهان
عقلم ولی شک میکند ، گاهی به این گاهی به آن

ای کاش بی دل میشدم ،از عقل غافل میشدم
از بودن انسان تهی ، من آسمانی میشدم
پرواز را بهر دلی ،در اوج منزل میشدم
ابر سپیدی بی امان رو به افق گم می شدم
گاهی سراسر نور و گاه ،شب چادری مشکین شدم
ای کاش انسانم نبود عقلی کنون در بر نبود
دل ها رها از عقل بود ، ساز دل و پنجه ی عشق
در کشتی هر دهر بود

گویند انسانیم ما ، از خاک واز روح خدا
خاکی ز پاکی پاکتر، روحی زانسان نابتر
من خاکی ام روحم ولی روح خداست
حالامرا یکتا امید تنها خدای نا خداست
ای ساربان ناخدا
بی عقل باش بهر خدا
بی عقل نانش روغن است
عاقل نباشد با خدا
عقلت تو را بی دین کند
روحت شود روح خدا
گر جنتی خواهی از و
خود را بساز روحت بساب
با دل بسوی یار شو
دل را گرو در کار شو
دل صاحب مهرو صفا ست
تنها صداقت مایه ی احساس خوبی در شماست
صادق بمان بی عقل بیسامان شوی
ای دل به سامانی دگر درمان شوی
دوزخ بود جای دلت
صبر است اینک ،راه حل مشکلت
عقلت صفای دل شود
دل منزل جانان شود

👤 رباب(آلاله)