یه کلاغ رو سیا…


یه کلاغ رو سیا…

یادش بخیر بچگیام
تابستوناش که می رسید
همگی می رفتیم به سفر
مقصدمون مشهدالرضا
می اومدیم زیارت امام رضا
تموم شدن بچگیام
حالا دیگه بزرگ شدم
شدم کلاغ روسیاه
کلاغ روسیاهی که
دلش می خواد بره حرم
با کفتراش پر بزنه
سفید بشه سیاهیاش
کفتر روسفید بشه
اما حالا…
پر شده از درد و غم
دردهای که واسش شدن
مثل قفس
نمیذارن پر بزنه
امید داره روزی بیاد
رها بشه از این قفس
پر بزنه پر بزنه
تا برسه به حرم
بازم مثل بچگیاش
بیاد به پابوس امام رضا

👤 مظاهر حیدری

آقا کبوتران حرم را نگاه کن

هم یک نظر به زاغچه ی روسیاه کن

بالم شکسته است به نزد تو آمدم

ای مرد مهربان تو مرا روبه راه کن

هرچند روسیاه ترین زائر توام

آقا به روسیاه ترین ها نگاه کن

دل گفت گرچه چهره ی تو زشت و تیره است

اینجا بیا دمی و تماشای ماه کن

بی بال و زخم خورده به سوی تو آمده ام

بالی عطا نما و مرا سر به راه کن

👤 محمد بیدخونی