اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند

هرگز کسی هرآنچه که می گفت، آن……


از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم

هنوز پیرهنم را نشسته می پوشم


دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود


غلام دولت آنم که پای بند یکیست

به جانبی متعلق شد از هزار برست


عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران

تن برون بردیم ازین میدان ولی جان……


بی تو مهتاب شبی باز ..

ولش کن دیگر !!


ای بر پدرت دنیا..

بخشی از دکلمه صحنه از علیرضا……


خوشا قفس

خوشا پری نداشتن


وقتی میفهمی یه نفر وابسته‌ت شده

رگه هایی از دگر آزاری و سادیسم ..