دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد...


لذت صبحانه یعنی چای را دم داده باشم

دست هایت مثل نان گرم است در پیوند با……


مرا هزار امید است و هر هزار تویی

بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت چه بود غیر خزان‌ها اگر…


به خاطر چه زنده ای؟

و من برای زندگی تو را بهانه……