تنهایی بزرگت میکنه

اونقدر بزرگ که دیگه تو زندگی هیچکس جا……


وز تار امید عمر ما پودی کو

از آمدن و رفتن ما سودی کو


میخواستم پر وا کنی در من

آبی ندیدی آسمـانم را ...


زندگی چقدر عجیبه

کسی که عشقو یادت داد عاشقت نیست


عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران

تن برون بردیم از این میدان ولی جان……


اینجا تمام حنجره ها لاف می زنند

هرگز کسی هرآنچه که می گفت، آن……


از آن دمی که گرفتم تو را در آغوشم

هنوز پیرهنم را نشسته می پوشم


دو قدم مانده که پاییز به یغما برود

این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود


غلام دولت آنم که پای بند یکیست

به جانبی متعلق شد از هزار برست