دکلمه رضا پیربادیان

شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد


0 نظر1 دقیقه

نیمم آتش سوخت

نیم دیگرم را باد برد


0 نظر1 دقیقه

صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است

چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟


0 نظر2 دقیقه

ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر

زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم متصور نشود صورت و بالای دگر


0 نظر1 دقیقه

دل داده ام عمریست به اغیار… ببخشید

هیچ ازتو خبر نیست به هر راز و نیازم پیدا شده هر گمشده ام وقت نمازم


0 نظر1 دقیقه

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا

چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا


0 نظر1 دقیقه

همدم این روز ها!

و میروی که ببینی تدارک سیگار


0 نظر1 دقیقه

ما بی تو خسته ایم…

تو بی ما چگونه ای!؟


0 نظر1 دقیقه

در و دیوار به حال دل من زار گریست

به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم


0 نظر3 دقیقه

شب های جمعه

شب های جمعه میگیرم هواتو


0 نظر1 دقیقه