ماه می تابد و انگار…!

گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری ولی انگاه همین جا و همین…


لب فروبسته ام از ناله و فریاد ولی…

گریه و خنده آهسته و پیوسته من همچو شمع سحر آمیخته با…


شده آيا که غمی ریشه به جانت بزند؟

شده در خواب ببینی که تو را قرض کند؟ بروی وَهم شوی تا که…


بر سینه می زنم که بمیرم برایتان

جانم فدای ناله واغربتایتان شرمنده ام که زنده ام از روضه…


شاهِ دین

مکن ای صبح طلوع...


پناه حرم…

کجا داری میری؟ بگو برادرم...


پیغام کربلا

یا مرتضی علی قمری داشتی چه شد


مادرم گفت حسین تکه کلامت باشد!

بچه سید نشدم دست خودم نیست ولی وسط روضه دلم گفت بگویم:…


شرمنده ام گناه مرا از تو دور کرد

رونق گرفت از غم تو زندگانی ام ای یار مهربان به کجا…


اگر خورشید آید سربرهنه از افق بیرون

به آن زنجیر پای عابد مضطر نمی……