دلبر صنمی شیرین،شیرین صنمی دلبر

 

آذر به دلم بر زد،بر زد به دلم آذر

بستد دل و دین از من،از من دل و دین بستد

کافر نکند چندین،چندین نکند کافر

دو رخ چو قمر دارد،دارد چو قمر دو رخ

عنبر ز قمر رسته،رسته ز قمر عنبر

چوگان ز سر زلفش،زلفش ز سر چوگان

چنبر همه در جوشن،جوشن همه در چنبر

هرگز به صفت چون او،چون او به صفت هرگز

آذر نکند نقشی،نقشی نکند آذر

چشمش ببرد دل ها،دل ها ببرد چشمش

باور نکند خلق آن،خلق آن نکند باور

حیران شده و عاجز،عاجز شده و حیران

بنگر ز رخش چون بت،چون بت ز رخش بنگر

عاشق شده ام بر وی،بر وی شده ام عاشق

یکسر دل من او برد،برد او دل من یکسر

 

 

نالم ز رخش دایم،دایم ز رخش نالم

 

 

داور ندهد دادم،دادم ندهد داور

گریان من و او خندان،خندان من و او گریان

لاغر من و او فربه،فربه من و او لاغر

مسته صنما چندین،چندین صنما مسته

می خور به طرب با من،با من به طرب می خور

منت به سرم بر نه،بر نه به سرم منت

ساغر به کفم بر نه،بر نه به کفم ساغر

ازرق شده بین گردون،گردون شده بین ازرق

اخضر شده بین هامون،هامون شده بین اخضر

بستان به فلک ماند،ماند به فلک بستان

عبهر چو قمر بر وی،بر وی چو قمر عبهر

گلبن به سرش دارد،دارد به سرش گلبن

بر سر زوشی معجر،معجر زوشی بر سر

سوسن به طرب بر زد،بر زد به طرب سوسن

زیور ز خط گل گل،گل گل ز خط زیور

ژاله همه شب بارد،بارد همه شب ژاله

بی مر به جهان لوءلوء،لوءلوء به جهان بی مر

بلبل به فغان آمد،آمد به فغان بلبل

از بر شده بین ناله اش،ناله اش شده بین از بر

رفته به سفر یارم،یارم به سفر رفته

ایدر چه کنم تنها؟تنها چه کنم ایدر؟

“نظامی گنجوی”

 

دلبر صنمی شیرین،شیرین صنمی دلبر

 

زمیم