هیچکس جز تو مرا نمیفهمد…!


هیچکس جز تو مرا نمیفهمد…!

نگاهت با نگاهم آشنا نیست
گمانم مهر تو بر ما روا نیست

اگر حتی ز داغ تو بمیرم
دلم از عشق تو یکدم جدا نیست

چنان افتاده ام در وادی غم
به زیر لب دگر ذکر و ثنا نیست

زمهرت آتشی افتاده در دل
مرام عاشقان جور و جفا نیست

بیا ای ماه اکنون غرق دردم
دوای درد ما دست خدا نیست

به چشمان نجیبت دل سپردم
ازین دلدادگی قلبم رضا نیست

کسی که عاشقت شد کافری کرد
به محراب لبانت ربنا نیست

ز هجران تو محزون گشتم ایدوست
چنین همسایگی در رسم ما نیست

👤 همسايه (سيدحميدحسيني )
ای نام تو آغازگر
وصف تو را چگونه؟
درد دلم با تو هزار خط باشد
می نویسم حالا
می شنوم فردا
دفتر خاطراتم
پر شده از پریشانی هنگام ها
حیف که به خاطرم نیست نام ها…
سردم شده خدا
پس کو…
…گرمای محبت او؟
همچنان می نویسم
همچنان منتظرم
دردلم با تو هزار اشک باشد
من طاقت دوری هیچ ندارم!
از تیشه ی فرهاد…
به سر کوه غم من
خونی آمد شیرین
تلخ تر از تلخی خون
می نویسم اینجا
می شنوم هرجا
ای خدا!
هر صفحه از دفترم
نام کسی بودآشنا
حیف که به خاطرم نیست نام ها…
که اگر بود
می نوشتم حالا
می شنیدم فردا
👤 مصطفی صادق پور(مهدیار)

تیم هنری زمیم