یه گرفتگیه سمت چپ سینه م!

که دل صداش میکنم!


زندگی چقدر عجیبه

کسی که عشقو یادت داد عاشقت نیست


دلتنگی ات پیچکی شده

طناب دار می‌آویزد!


عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران

تن برون بردیم از این میدان ولی جان……


ما نمیگیم خدای معرفت باشید

اما اونقدری با معرفت باشید..


ما را به جبر هم که شده سربه راه کن

خیری ندیده ایم از این اختیارها


منو ببر اونجایی که همه بی کلاس باشن!

چون وقتی از بالشت زیر سرم مطمئن نیستم……


فراموش خواهی شد

چنانکه انگار نبودی