ای جان ! تو را به جان منِ خسته جان، بمان

دیگر بگو چگونه بگویم بمان؟……


پایان بدی بود به جایی نرسیدن!

و ما چقدر باید در زمین "گرد" بگردیم دنبال "گوشه" ای برای…


ماشینِ لعنتی!

مرا از کنارِ خیابان گرفت و پرت کرد تووی خاطـرات یادم آمد…


صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است

چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان……


هيچ چيزي در جنون ليلي كم از مجنون نداشت!

عشق گاهي مي كند جانانه را ديوانه……


یک رفیق لعنتی گاهی زمینت می زند!

دست گرم ناشناسی پرغرورت می کند


دور باید شد از این خاک غریب!

که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار…


اعتـماد به تدریج می آید و یكجا می رود

قبل از آنکه از نردبان بالا روید مطمئن شوید که به دیوار…