از جور روزگار کسی بی‌نصیب نیست
دیوانه ای گرفته به کف تازیانه ای…

 


 

از جور روزگار کسی بی‌نصیب نیست
دیوانه ای گرفته به کف تازیانه ای…

👤 فاضل نظری
از کتاب اکنون

هر زمان جوری ز خوبان می‌کشم

هر نفس دردی ز دوران می‌کشم

خون دل هر دم دگرگون می‌خورم

جام غم هر شب دگرسان می‌کشم

باز دست غم گریبانم گرفت

گرچه بر افلاک دامان می‌کشم

جور دلدار و جفای روزگار

گرچه دشوار است، آسان می‌کشم

از پی عشق پری رخساره‌ای

زحمتی هر دم ز دیوان می‌کشم

جور بین، کز دست دوران دم به دم

ساغر پر زهر هجران می‌کشم

چون ننالم از جفای ناکسان؟

کین همه بیداد ازیشان می‌کشم

تا نباید دیدنم روی رقیب

هر نفس سر در گریبان می‌کشم

با خیال دوست همدم می‌شوم

وز لب او آب حیوان می‌کشم

تن چو سوزن کرده‌ام، تا روز و شب

مهر او در رشتهٔ جان می‌کشم

نازنینا، ناز کن بر جان من

ناز تو چندان که بتوان می‌کشم

از تو چیزی دیده‌ام ناگفتنی

وین همه محنت پی آن می‌کشم

👤 عراقی

 

 

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا

فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول

چو بر در تو من بینوای بی زر و زور

به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول

کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم

که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول

من شکستهٔ بدحال زندگی یابم

در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول

خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت

که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد

بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول

چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت تو

که طاعت من بیدل نمی‌شود مقبول

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ

رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول

👤 حافظ

تیم هنری زمیم