بار ها یاد تو افتادم…
چه دلتنگی شیرینی
چه خوشبختیِ کوتاهی!


بار ها یاد تو افتادم…
چه دلتنگی شیرینی
چه خوشبختیِ کوتاهی!
👤 حامد عسکری

مرا دیوانه مپندار
گرچه پاسخ شیدایی ام…
جز این تفکر تو هیچ نیست
اما شیدایی من تنها برای عشق بود
برای جاودانگی و زیبایی اش
عشقی به طلائیه نور خورشید بانو
خوش خوییه اسمان ابی
و زیبایی تن پوش درخت!
اگر روزی خواستی به سراغ من ایی
خالی از همه ی پندارها
تفکرات و قضاوت ها……………
بیا!تا مرا درک کنی
بیا تا لحن باران را برایت ترجمه کنم
بیا تا زر بافت پیراهن خورشید را بر روی صورتت بیاندازم و روشنیه چشمانت را دو چندان کنم…
به قولی…….
بیا تا دو استکان چای داغ را چشم در چشم هم نوش کنیم!

👤 مهناز حمیدی حداد

عصر رنگ و ریا
من
صدای اب
و یک اهنگ قشنگ…
سکوت کلام
در رگه های خاموش من
رقص حباب بر سینه اب
واین همه نیرنگ…
هزار عقربه گذشت
از ساعت پنج و نیم عصر
اما تو نیامدی…
قرار ما
در کنار اب
یک استکان چای
مقداری شکر
و یک بغل اندوه…
دلکم !
درختان سالهاست
که ایستاده میمیرند….
اسمان پارس
دشت ستاره هاست..
کی رخ می نمایی بر تنهایی من….!

👤 کرامت یزدانی ( اشک)