عشق می توانست کارگر باشد


زندگی سرد بود، اما

عشق می توانست کارگر باشد
میتوان قطب را جهنم کرد
پای دل درمیان اگر باشد
خواب دیدم که شعر و شاعر را
هردو را در عذاب میخواهی
از تعابیر خواب ها پیداست
خانه ام را خراب میخواهی
خانه ام را خراب میخواهی !!!؟
دست در دست دیگری برگرد
دست در دست دیگری برگرد
خانه ام را خراب خواهی کرد
دیگر ای داغ دل چه میخواهی
از چنین مرد زیر آواری
رد شو ازاین درخت افتاده
میتوانی که دست برداری
لحن آن بوسه های ناکرده است
بیت ها رو جدا جدا کرده است
گفته بودی همیشه خواهی ماند
سنگ بارید شیشه خواهی ماند
گفته بودی ترَِک نخواهی خورد
دین و دل از کسی نخواهی برد
گفته بودی عروس فردایی
با جهانم کنار می آیی
گفته بودی دچار باید بود
مرد این روزگار باید بود
گفته بودی بهار در راه است
ماه باران سوار در راه است
گفته بودی ولی نشد انگار …!
.
در اتاقی که شاه من بودم
مرد تاوان اشتباهت باش
آخرین اشتباه من بودم
دردسرهای ما تفاوت داشت
من سرم گرم پای بستن بود
نقشه ها می کشید چشمانت
چشم ها چشم دل شکستن بود
.
👤 استاد علیرضا آذر

 

ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری آب را، بر تشنه تر

عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده

عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی

هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود

👤 مولانا

تیم هنری زمیم