مردم دنیا مانند سوارانى خفتهاند که کاروانشان در حرکت است
أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَام»
مردم دنیا مانند سوارانى خفتهاند که کاروانشان در حرکت است [و ناگاه به مقصد میرسند، و آنگاه بیدار میشوند]
نهجالبلاغه
همه مردم كه اهل اين جهانندسوارانى بسان كاروانند
و حال آنكه از غفلت بخوابندتو كوئى در سفر پا در ركاب اند
بيكجا جملگى در عيش و در نوش دهد طول اهلشان خواب خرگوش
چو آن ماشين كه ره پيما بصحرا استو يا كشتى كه اندر ناف دريا است
بطىّ ره بسرعت راه پويند كه سالاران ره ناگاه گويند
فرود آئيد ره طى گشت و كوتاهنهان گرديد مهر عمر در چاه
دمى از خواب غفلت سر برآرند كه ديگر چاره در كف ندارند
بمنزل باركار نيك هشتهنظر آرند در عمر گذشته
همه در آتش از سوز درونى شده در ناله ربّ ارجعونى
و ليكن باز گشتى نيست در كاربكار زشت خود هر كس گرفتار
شرح نهج البلاغه منظوم