گره وا کن از این دستان
که درگیر مشبک هاست!
ببین پرواز پر امید روسری ها را…


گره وا کن از این دستان
که درگیر مشبک هاست!
ببین پرواز پر امید روسری ها را…

ما را فکندی ای جان ازچشم دلربایت
اینست ای دلآرام رسم و ره وفایت

محبوب دلربایی معشوق دل فریبی
دارد بسی کرشمه آن چشم سرمه سایت

بااشک دیده ریزم درهای قیمتی را
ازعشق میخرامم درباغ دلگشایت

همچو ملک جلالت بگذشته سر ز افلاک
زهره گرفته دستت ، برمه نهاده پایت

دروقت روز محشر باشد خط امانم
تاری دهد به دستم گرزلف دلربایت

برکام عاشقانت چون باده لطیفی
زنگار غم بشوید رخسار غم زدایت

پستی نمی پذیرد این همت بلندم
دراوج فخرباشم ازعشق بی نهایت

ای بی هنر زمانه، ای کوردیده گردون
برعاشقان رسیده هرلحظه از بلایت

ای روزگار هرشب شدمحنتم زیاده
گویی که بسته گشته دست گره گشایت

از راز سینه ما آگه نبود مردم
رسوا شدم به عالم از چشم فتنه زایت

اینست آرزویم روزی به پیشم آیی
برچشم من قدم نه جانم شود فدایت

با عاشق حزینت از وصل گفتگو کن
بردل حیات بخشد گفتار جان فزایت

دردیده جای داری مهمان اگر تو باشی
شد خانه دو چشمم آماده از برایت

کی بوده ای زیادم ای ماه رو فراموش
تازنده هست جانم درسر بود هوایت

از بهر دیدن تو باید می آمدم من
افسوس می ندانم جانا کجاست جایت

ای«قاسمی»به جانان انشا کن عریضه
جانا تفقدی کن از کمترین گدایت

 

👤 رشید قاسمی (سراب)