مرا از دور تماشا کن ، من از نزدیک غمگینم

سیب یا گندم همیشه بهانه ای ست...


میان آن همه عاشق به یاد من هم هست…؟

شبی برابر آیینه با خودم گفتم


این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست

این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست/ کز فلک پنجه قهرش…


بعد ديگه نميتونه كنار بياد,از همون كنار ميره…!

کنار اومدن آدما تا یه جایی ادامه……


آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

اگر کسي سنگي را دوست بدارد، روز قيامت با همان سنگ محشور…


به خاطر چه زنده ای؟

و من برای زندگی تو را بهانه……


آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست اما به ستمکاری آن عهد شکن…


تو آن التهاب بوسه ای…

که جز من هیچ کسی نمی تواند روی لب هایت آشیانه ای داشته…