آره اینجوریاس…
آره اینجوریاس…
آمدی و باغ دل از نو شکوفا شد رفیق
از وجودت هر چه شب دشوار ، زیبا شد رفیق
طاقت ماندن نبودم ، رنگم از غربت کبود
با نوای سبز تو غربت مدارا شد رفیق
در فراقت دفترم مشق سیاهی می نمود
با وَلایت هرچه ناخواناست ، خوانا شد رفیق
ساغر دل خالی و شام از نبودت بی صفا
شور از وصلت سنا و بزم برپاشد رفیق
روزگار پر جفا و عهد بد عهدی کنون
بنده ی زخمی شدش کز تو مداوا شد رفیق
با نگاهت آنچنان فانوس و سرخطی شدی
راه ِ از این ورطه را رستن هویدا شد رفیق
حال ما بی تو خراب و بخت ما هر دم سراب
از شکوهت عقد خوشبختی مان امضا شد رفیق
ما سرود مهر خواندیم و روا شد آرزو
شکر ایزد کز ثنا ، یاری به معنا شد رفیق
اي رفيق ِ عالم ِ تنهاييام !
اي هميشه همدم ِ تنهاييام !
با غمت ديگر غريبه نيستم
تا دلت شد محرم تنهاييام
ساز ِ دل تا كوك ِ يادت ميشود
غـــــــرق در زير و بم تنهايي ، ام
آذر ِ لاهوتي ِ چشم تو ريخت ــ
در دلم ، شد مرهم تنهائيام
بينهايت تابع ميل تو ام
در حدود مبهم تنهاييام
نيستي پيشم ، مرا محصور كرد
دوستتها دارم ِ تنهاييام
مينشيند بر نگاه ِ انتظار
قطرههاي شبنم تنهاييام
خيره ميمانم در اين تنگ غروب
در افقهاي ِ غم تنهاييام
دامن يادت مگير از دست دل
در دل ِ پيچ و خم تنهاييام
بعد ِ تو… ديگر كسي وارد نشد
در حصار ِ محكم تنهاييام
خواستم آزاده باشم مدّتي
گرچه حالا … آدم ِ تنهايي ، ام !